rezaea
بنام خدا
...
گفت : باورم نمیشود، محال است.
گفتند : در تاریخ آمده.
گفت : آمدهباشد، از این حرفها زیاد در تاریخ مینویسند.
گفتند : مشهور است.
گفت : غلط مشهور هم زیاد داریم.
گفتند : ....
گفت : ببینید! اذیتم نکنید، من باور نمیکنم.
نمیتوانم باور کنم.
بگذارید بر همین فکر بمانم.
تغییر باور افراد که واجب نیست. هست؟
هر چه فکر میکنم، اصلاً در مخیلهام قابل گنجایش نیست ...
بانوی استقامت زینب، به همراه زنان و دختران اهل بیت، سر برهنه در شهرها گردانده شده باشند؟
تحمل فکرش را هم ندارم.
رهایم کنید...
بنام خدا
جناب کوثر، در موضوع نوستالژی دهه فجر، بنده را به خاطره گوئی دعوت کردهاند. از ایشان و جناب گلدختر که دست به این ابتکار جالب و بجا زدهاند، صمیمانه تشکر میکنم.
خیلی فکر کردم که از چه مقطعی بگویم. راهپیمائی ها و شعارهای خاص شهر مان، پایکوبی در مقابل شهربانی، دستگیری شوهرخاله، آتش زدن مجسمهی شاه، اولین شهید انقلاب در شهرمان و...
مهر 57 ، شـش ساله بودم که از مـهدکودک، به کودکستان رفتم. فضای کودکستان با مهد متفاوت بود. کلاس رسمی، معلم و ... آن ایام، خانم حسین پور معلمـمان بود. بی حجاب و با شکم برآمده به کلاس می آمد و شاید یکی دو ماه بیشتر به اولین زایمانش نماندهبود. چند صحنه از آن ایام برایم خیلی پررنگ بجا مانده.
یکی اینکه یکی از کلاسهای کودکستان، آموزش رقص بود. باید بصورت حلقهای دختر و پسر میایستادیم و همراه با آهنگ ملودیکا که خانم حسین پور ناشیانه مینواخت، میرقصیدیم. من خیلی خجالت میکشیدم. یادم هست یک روز مستخدم آقای رحمتی (که خدایش بیامرزاد) آمد و با حرارت تمام برای معلمها گفت که مردم بانک ملی و سینما را آتش زده اند و...
کلاس رقص که برقرار میشد، در زمانی بود که، عکس شاه با لباس سلطنتی، بالای تخته سیاه خودنمائی میکرد و خوب یادم هست که در همان کلاس، در همان کودکستان، در همان سال، عکس امام را بجای عکس شاه دیدم، در قاب عکسی نو.
در واقع، برای من، نقطهی عطف تحولات تاریخ ایران و بلکه جهان، با خاطرهی این تغییر قاب عکس گرهخورد.
در ایام اعتصابات، با پدر و مادرم به راهپیمایی میرفتم. نبات ریز سر کوچهمان، که تقریباً هر روز با یک 5 ریالی، مشتری ثابت شکلاتهای مثلثی داغ و تازهاش بودم، با دو برادرش، سردسته ی شعاردهندگان بودند. از اینکه من آنها را میشناختم، احساس غرور میکردم.
اولین بار این شعار را از اینان شنیدم :
ما میگیم شا نمیخوایم، نخست وزیر عوض میشه، ما میگیم خر نمیخوایم، پالون خر عوض میشه، نه شا میخوایم نه شاپور، لعنت به هر چی مزدور.
یادم نمیرود ساختمان حزب رستاخیز که نزدیک خانهمان بود و بعدها شد مدرسه راهنمائی شهید چمران، محلی شده بود برای تجمع شاه دوستان و بعضی روزها کارناوال جاوید شاه به راه می انداختند. چندین ماشین سواری و مینی بوس لبریز آدم، راه میافتادند و در خیابانها فریاد جاویدشاه سر میدادند و یک روز هم دیدیم که مردم این ساختمان را آتش زدهاند.
بهمن 57 تلویزیون نداشتیم و شوهرخاله مان (که خدایشان بیامرزاد) تلویزیون 14 اینچ توشیبای خاکستری کوچکی را که تازه خریده بودند، به خانهی ما آورند تا برنامهی ورود امام را همه با هم ببینیم. شب، همه چراغها را خاموش کردیم و با ولع تمام به تلویزیون زل زدیم. شاید فردای آن روز بود که پدرم برای ما هم یک تلویزیون توشیبای قرمز از همان مدل خریدند.
بنام خدا
چند روز قبل، برخی سایتهای خبری(+ و + و +و +) به نقل از سردار قالیباف، شهردار تهران، نوشتند که ایشان در یک سخنرانی در جنوب شهر تهران بیان داشتهاند : در جبهه ها خبری از کامبیز و ایرج نبود...
البته واضح است که منظور ایشان از بردن این نامها، اشاره به این اسامی خاص نبوده و ایشان در اصل می خواستهاند بگویند که بار اصلی جنگ بر دوش مستضعفان بوده و در جبهه ها خبری از مرفهین بیدرد نبودهاست.
این حرفیست درست و بجا، اما و صد اما که کسی در جایگاه سردار قالیباف، با آن سوابق درخشان به هیچ وجه شایسته نیست، اینگونه جملات غیردقیق و شبهه برانگیز را برای آنگونه منظورهایی بکار برند.
این اشکالات از چند جهت مطرح است :
1- ما در دین و اخلاق و هنجارهای ملی و اجتماعیمان چیزی بنام تفکیک انسانها بر اساس اسم نداریم. این یک بدعت خطرناک است که ما گروهی از جامعه را به جهت داشتن اسم خاص، در دسته یا گروه ویژه ای قرار دهیم و بعد نسبت به آن گروه ارزش داوری خاص داشتهباشیم. نام هر فرد در زمان تولد و بوسیله والدینش انتخاب میشود و خود شخص، با هر مرام و مسلک و عقیدهای که هست، هیچ دخالتی در انتخاب نام خود ندارد، مگر اینکه بعد از سن قانونی، با طی مراحل خاص، آن را در شناسنامهی خود تغییر دهد.
2- تاریخ انقلاب و جنگ ما شاهد تعداد قابل توجهی از رزمندگان، شهدا، جانبازان، آزادگان و ایثارگران است که نامشان از همان سنخ نامهای کامبیز و ایرج است و کسی حق ندارد به صرف نام، آنها را نادیده بگیرد.
3- مطرح کردن اینگونه جملات، (هر که چند یقین دارم بدون منظور خاص بر زبان ایشان جاری شده)، نوعی احساس بدبینی و تنفر در افرادی که این نامها و اسامی مشابهشان را دارد، ایجاد میکند که لطمهای جبران ناپذیر به فرهنگ جهاد و شهادت وارد میسازد.
با توجه به موارد فوق، به نظر من، بجاست جناب سردار قالیباف ضمن تامل مجدد در جملاتشان، به گونهای شایسته، این مسئله را جبران نمایند و از کسانی که نامهای کامبیز، ایرج و مشابه آن را دارند، معذرت خواهی کنند.
لازم میدانم اضافه کنم که این عدم دقت در جملات، متاسفانه دامنگیر بعضی دیگر از مسئولین، از جمله رئیس جمهور محترم جناب آقای دکتر احمدی نژاد هم هست. مواردی مانند "اینقدر قطعنامه بدهید تا قطعنامه دان تان پاره شود"، "این قطعنامهها کاغذپاره ای بیش نیست"، "اینها برای ما مجانی تبلیغ میکنند(در مصاحبه ای در نیویورک)" و ... که به نظر میرسد مناسب جایگاه ریاست جمهوری نباشد و شایسته است دقت و تامل بیشتری در انتخاب این جملات انجام گیرد.
would you dance if i asked you to dance
آیا می رقصی اگر از تو بخواهم که برقصی؟
would you run and never look back
آیا میدوی و هرگز به پشت سر نظر نمی اندازی؟
would you cry if you saw me cry
آیا گریه می کنی اگر مرا گریان ببینی؟
and would you save my soul tonight
آیا امشب روح مرا رهایی می بخشی؟
would you tremble if i touched your lips
آیا به لرزه می افتی اگر لبانت را لمس کنم؟
woul you laugh Oh pleas tell me this
آیا تو تبسم می کنی ؟ آه خواهش می کنم این را به من بگو
Now would you die for the one you loved
آیا اکنون مرگ را پذیرا می شوی برای آنکس که به او عشق می ورزی؟
Hold me in your arms tonight
مرا امشب در دستانت دربر بگیر
I can be yor hero baby. I can kiss away the pain
من می توانم قهرمان تو باشم عزیزم.من می توانم دردها را ببوسم و کنار بگذارم
I will stand by you forever. you can take my breath away
برای همیشه در کنارت خواهم ماند.تو می توانی نفس مرا به شماره اندازی
would you swear that you will always be mine
آیا تو سوگند یاد می کنی که همیشه از آن من خواهی بود؟
OR WOULD YOU LIE
یِا تو دروغ می گویی؟؟؟؟؟؟؟؟
من گریه عاشقان را می فهمم
نامردی این زمانه را می فهمم
عاشق شده ام ..................
هم عشق و هم بهانه را میفهمم
تو را همچون بهاران دوست دارم
تو را همچون برف و باران می پرستم
تو را از جان و مال می پرستم
تویی در خاطرم هر جا که هستم
دوستدار شما : سامان
عشـق مـیـان دو فـرد طــی چنـــدین مرحله متفاوت تکامل
می یـابد که به مـنـظور بــقای عشق هر کدام ازاین مراحل
اهمیت خاص خود را دارا میباشد این مراحل شامل:
مجذوب شدن، دلربایی، هوس (اشتیاق مفرط)، صمیمیت
و تعهد است:
1- مرحله مجذوب شدن
واکنــش مـثـبـت نسـبت به یک شخص است که خود به دو
مرحله تقسیم بندی میگردد:
* مجذوب شدن فیزیکی: هنگامــی روی مــــی دهد که
جـسم شمـا نــــسبت به یک شخص از خود واکنش نشان
میدهد. واکنشهایی همچون: افزایش ضربان قلب، افزایش درجه حرارت بدن، تعریق کف دستها و دلهرگی. این مرحله سطحی ترین و ابتدایی ترین مرحله عشق میباشد اما در عین حال یکی از قدرتمند ترین عوامل است.
* مجذوب شدن عاطفی: هنگامی که اوضاع و احوال مساعد و مطلوب باشد شکل میگیرد. پس از آنکه شما از لحاظ فیزیکی مجذوب شخصی گردید سپس باب گفتگو را با وی خواهید گشود و اگر متوجه شدید که اشتراکاتی با یکدیگر دارا میباشید از قبیل سرگرمیها، طرز تفکر، ایدئولوژی، شغل، تحصیلات، علایق و دیگر زمینه های مشترک سپس از لحاظ احساسی مجذوب یکدیگر خواهید گشت.
همچنین مجذوب شدن از لحاظ عاطفی حتی میتواند در فقدان مجذوب شدن از لحاظ فیزیکی نیز به وقوع بپیوندد. در این صورت پیوند و رابطه مستحکم تری ممکن است میان دو فرد ملاقات کننده پدید آید. زیرا پیشداوریها و پیش فرضهای مبتنی بر ظاهر فیزیکی دیگر وجود نخواهند داشت.
2-دلربایی
در اصل به عمل تلاش برای تاثیرگذاری و جلب توجه و نظر فردی دیگر توسط توجه متقابل و اهدای هدایا و غیره اطلاق میگردد. دلربایی نیز دو قسم است:
دلربایی خودخواهانه و دلربایی غیر خودخواهانه و با خلوص نیت.
دلربایی خود خواهانه: هنگامی روی میدهد که شما اقدام به اعمال رمانتیک میزنید صرفا بمنظور منفعت شخصیی خودتان. مانند هدیه دادن برای تحت تاثیر قرار دادن شریک خود. در واقع شما دلربایی را بعنوان یک آلت و به عنوان معامله بکار میبرید.
دلربایی خالصانه:هنگامی روی میدهد که شما تنها برای دلخوشی و لذت شریکتان دست به اعمال رمانتیک میزنید. شما نیز تنها از خوشحالی و لذت شریک خود ابراز خوشنودی میکنید.
دلربایی (و یا عشق) خودخواهانه خیلی زود به سردی گراییده و زایل میگردد. اما دلربایی ( و یا عشق) عاری از هر گونه خودخواهی تداوم خواهد یافت. از آنجایی که دلربایی و رمانتیک بودن یک عمل میباشد بسیاری از افراد که مدت زیادی را با یکدیگر گذرانده اند آن را به دست فراموشی میسپارند اما با تلاش آگاهانه قادر خواهند بود شعله های آن را مجددا افروخته سازند.
3- مرحله هوس(اشتیاق مفرط)
آرزوی داشتن فردی، تا آن حد که جدایی از آن فرد غیر ممکن میگردد. این هنگامی است که رابطه احساسی مبدل به رابطه فیزیکی میگردد. این مرحله بسیار حائز اهمیت است. این مرحله لحظه ای است که رابطه به یک دو راهی منشعب میگردد که دو فرد میباید یکی از آن دو راه را برای ادامه مسیر برگزینند: یک راه که به تباهی می انجامد و مسیر دیگر که به مرحله والاتر منتهی میگردد.
4- مرحله صمیمیت
به یک ارتباط تنگاتنگ و بسیار نزدیک اطلاق میگردد. دو فرد افکار، عقاید، احساسات و رویاهایشان را با یکدیگر قسمت میکنند. در یک صمیمت حقیقی چیزی برای پنهان ساختن از یکدیگر وجود نخواهد داشت. صمیمیت یک پدیده ناگهانی نبوده بلکه یک روند تدریجی و پیشرونده میباشد که هیچگاه متوقف نمیگردد. هرگاه صمیمیت در یک رابطه وجود نداشته باشد ممکن است آن رابطه برای مدتی دوام بیاورد اما همیشگی نخواهد بود.
5- مرحله تعهد
به التزام برای صادق و وفادار ماندن به همسر خود در سراسر سختیها و خوشیهای زندگی اطلاق میگردد. اگر شما قادر بوده اید تا این مرحله از عشق پیشروی کنید پس چرا میخواهید به همه چیز پشت پا بزنید؟ به یکدیگر گوش دهید، با یکدیگر سازش کنید و به خاطر داشته باشید که برای دستیابی به این مرحله و موفقیت مسیر دشواری را پیموده اید. بنابراین قدر جایگاه خود را بدانید.
هر روز , روز تولد توست اگر واقعا آن روز را به نفع خودت تغییر دهی!
تاریخ تولد فقط یک وسیله ایست که فراموش نکنی آمدنت را!
هر روز........ روز تولد توست........روز من.......روز ما
من در هر سپیده دم به دنیا می آیم و با هزاران هزار امید , هزاران نوید و هزار عشق به ساعت و لحظه ای که در آنم می اندیشم.
و هر شب از دنیا میروم با هزاران نوید برای سلامتی که داشتم و سعادتی که دارم که در چنین آرامشی , در چنین سکوتی به عشق وجودم فکر می کنم و خود را متعلق به کسی به وجودی بدانم که بی او هیچ و با او همه چیز هستم!
و شاهد تک تک لحظه های عاشقانه باشم!
روز تولدت را تبریک می گویم! روز تو
*هر روز 15 دقیقه زودتر از خواب برخیزید.
*برنامه کاری روز آینده را از شب قبل آماده کنید.
*از افراد منفی دوری کنید.
*برای انجام کاری که از آن متنفرید از دیگران درخواست کمک کنید.
*مشکلات را به عنوان نوعی مبارزه طلبی در نظر بگیرید.
*بیشتر بخندید.
*اعتماد به نفس داشته باشید و خود را کوچک نشمارید.
*حس مزاح و شوخ طبعی را در خود گسترش دهید.
*در زندگی هدفهایتان را مشخص کنید.
*به تماشای ستارگان بنشینید.
*ورزش کنید و حرکات کششی انجام دهید.
*همیشه یک راه دوم را در نظر داشته باشید.
*زودتر از موقع مقرر در محل کارتان حاضر شوید.
*به حد کافی بخوابید.
*آرام باشید و در زمان حال زندگی کنید, زیرا بقیه عمرتان را برای ادامه زندگی در اختیا دارید.